سالروز شهادت آیت الله سیدحسن مدرّس
مدرّس، اسوه بود، اسوهٔ همهٔ روزگاران،هم برای آنروزیان، هم برای امروزیان و آیندگان.
از حوزه برخاسته بود. در شعاع فکری عالمان بزرگ، اوج گرفته بود: جهانگیرخان قشقایی، سیّدمحمدباقر دُرچهای، میرزای شیرازی، آخوند خراسانی، سیدمحمدکاظم یزدی و...
در این کانونهای همیشهشعلهور و پرتوافشان، آموخت دیانت، عین سیاست است. دینی دین است و سرچشمهگرفته از آبشار بلند وَحی و آموزههای وَحیانی پیامبر اعظم، که سیاستِ خردمندانه، پاک از آلودگیهای روزگار: آزها، پستیها، فریبکاریها، دوروییها و جاهطلبیها را، بگستراند و مردم را در سایهسار و بر لب برکههای زلال آن، جاه، اوج و کرامت بخشد.
با این نگاه، باور و آگاهیهای گستردهٔ دینی، سیاسی و اجتماعی، در دوره و برههای که استقلال، عزّت و شرف ایران و ایرانی، آماجِ دَدان و دونان و قدرتهای یغماگر جهانی بود، و تلاش میکردند ایران و ایرانی را به درّهٔ هراسانگیز پستی و دریوزگی بکشند، قَد افراشت، از نای جان فریاد برآورد و مردمان را به ایستادگی در برابر این شبیخون شوم و هویّتسوز، فراخواند.
بهتر و شایسته دانست، این فراخیزی بزرگ را، در چهارچوب قانون اساسی که بر اساس شرع و خرد و نیازهای روز جامعه و شالودهریزی نظام عادلانه، سامان یافته و شاکلهاش ریخته شده بود، انجام دهد و از درون نظام، با آگاهیهایی که روزاروز، به دست میآورد، سیاست بر مدار عزّت و حکمت را راهبری کند،دست بیگانگان را کوتاه و دست مردمان،نخبگان، سیاستورزان، دوستدارانِ شوکت و شکوه ایران را برای گرهگشایی و ادارهٔ ایران با نظم و نسق نوین بگشاید.
انگلیسِ نسلبرانداز، هویّتسوز و غارتگر، وقتی دید مجلس ملّی ایران، با راهبری مجتهدی شجاع و بانفوذ و میانداریهای سرنوشتساز، آگاهیبخش و شورانگیز مدرّس، نمیتواند به خواستههای نامشروع خود برسد و قراردادهای ننگین و عزّتبربادده را بر جاهمندان و مقامهای ایرانی دیکته کند، رضا میرپنج را از اصطبلداری، به حکمرانی برکشید، تا با قلع و قمع آزادیخواهان، هُشیاران و دشمنشناسان، کار را یکسره کند و زمینههای پیادهشدنِ نقشههای انگلیس را فراهم سازد.
رضاخان، با سیّد ضیاء، بر آن شدند این نایِ ندا در دهنده و بیدارگر را ببُرّند؛ او را به قزوین تبعید کردند و به زندان افکندند. با برافتادن دولتِ انگلیسی سیّدضیاء، به تهران بازگشت و در دورهٔ رضاخان با راهیابی به مجلس، عَلَم رویارویی با رضاخان انگلیسی، دیکتاتور و قانونشکن و قانونبَرنَتاب را برافراشت و سرسختانه با جمهوریّت رضاخانی درافتاد و نگذاشت نقشهٔ شوم او، پیاده شود.
رویارویِ رضاخان، که بسیاری از رجال، ناموَران و سیاستمداران، از او میترسیدند و سکوت را پیشهٔ خود ساخته بودند، مدرّس شجاعانه توفید و توفان به راه انداخت و رایَتِ عزّت ایران و ایرانی مسلمان را برافراشت و به همگان نمایاند مشروطه و قانون اساسی، که خونها به پای آن ریخته شده است،به کژراهه میرود و بهزودی در چاهِ ویل هوسها، آزمندیها و وابستگیهای رضاخانی، فرومیافتد، نه نامی از آن مانَد و نه نشانی. فراخیزید و چارهای اندیشید و این موجود بیبُتّه، که به هیچ اصل و ارزشی پایبند نیست، از سَریر قدرت بهزیر آورید، تا ایران روی آبادی ببیند و ایرانی، روی آزادی.
زمامِ حکمرانی نباید به دست بیبُتِّگان باشد، که بیبُتِّگی را خوش میدارند و میانداری سِفلگان.
مدرّس، وارد میدان شد و کارزار انتخابات را، فرصتِ سازوارِ با هدفِ مقدّس خود، یافت.
با رویآوری خردمندانه و آگاهانهٔ مردم به او، وارد مجلس شد و در جایگاه مجتهد تراز، قانونشناسانه، به قانونگذاری و بهرهگیری دقیق و زمانشناسانه، از جایگاه نمایندگی خود پرداخت و با موضعگیریهای بهنگام، عالمانه، کارشناسانه و آگاه از سیاستهای روز و نیازها و بایستهها، روزبهروز، شگفتی میآفرید و نشان میداد و میفهماند که چِسان باید از قانون بهره گرفت و استقلال و عزّت ایران و ایرانی را پایندان شد.
رضاخان، به دستور انگلیس، همکاری و همفکری روشنفکران و غربزدگانی که دور او میپلکیدند و به نَواله و جاهی خوش بودند و سرمست و راه را برای برنامههای ضدّدینی و گسترش مادّیگرایی و اندیشهٔ لیبرالیستی، در کنار این قلدر بیفرهنگ، هموار میدیدند،چاره را در از بین بردن مدرّس، میدانستند و بَس؛ از این روی شوماندیشانه طرح ریختند که چگونه مؤذّن را از مأذنهٔ بلند ایران پایین بیاورند و صدایی که دینِ سیاسی را صدا میزند و مردم را بیدار میکند و آنان را فرامیخیزند، برای همیشه خاموش کنند.
آن مرد بزرگ، پیشقراول و پیشاهنگ و طلایهدار ایران اسلامی را پس از آزارها و اذیّتهای بسیار و تبلیغات گسترده علیه او، آن هم از کرسیهای روشنفکری، به خواف و پس از چندی به کاشمر تبعید کردند؛ پس از گرسنگیدادنهای بسیار، در ماه رمضان، شرنگ مرگ را به او نوشاندند و آنگاه با عمّامهاش، که پرچم عزّت ایران و اسلام بود، جاناش را گرفتند و آن عزیز، به خیل شهدای عزّت ایران پیوست.
جاودان بادا نام و راه او